Saturday, April 20, 2013

گیجم



گیجم خیلیم گیجم،از این همه زندگیه نمیدونم چی،از رویا،از اون مسعود جاکش با اون برنامه هاش ،از این آقای مرادی که هرروز سر جای پارکینگ باهاش دعوا دارم یا بدتر از اون، با اون سعید بی پدر مادر،پیمانکار عوضی.
امروز با سعید کلی بحث کردم سر هزارتا چرت و پرتای بی دلیل و حماقت ها و عقده های اون،الان راحت ترم نه از اون حرفا، از اینکه حداقل دیگه تو اون سگ دونی کار نمیکنم،به اندازه دوماه پسانداز دارم،خونه هم که تا 6 ماه دیگه که رهن رو باید تمدید کنم اوکیه،چه کنم.دیگه وقتشه یه فیلم از امین حیایی بخرم،شایدم گلزار.
گه زدم تو این زنگیم واقعا بعد این 36 سال،بوی گهش از موقع هایی که تهمینه رو فرش خرابکاری میکنه بدتره،بوی ذنا میده!نوشته هام هم بوی کثافت میده،خودکشیم چیزه هیجان انگیزیه در نوعه خودش تو این وضعیت،زیاد دارم تند میرم،دلم جینسینگ میخواد نه بخاطر اینکه تا حالا نخوردم واسه اینکه میخوام یه چیزی بخورم که اینهمه کثافتو بشوره ببره پایین،چای و قهوه و هزار تا کثافت دیگه که جواب نداد شاید جینگ سینگ جواب داد اسمشم شبیه اسانسای اون توالت شور خوشبو هاست تازه،میرم سمت کمد خوشمزه ها،یه بسته نودلیت با یه بسته تردیلای نصفه،قطعا تردیلای نصفه!دنبال ماست میگردم چه بهتر ترشیده،نداریم انگار.
بوی گند طالبیرو میشه از پشت در یخچالمم حس کرد،به رویا زنگ میزنم جواب نمیده.دوستدارم با خودم شام بریم بیرون،بریم ریحون،میرم تو پارکینگ.بازم آقای مرادی،ببین یه شب خواستیم با خودمون بریم شام ریدن بهش،شاید باید یه تئاترم بریم که جبران شه،چراغ بنزین روشنه،رادیو رو روشن میکنم،داستان های شب شروع میشه،تایمر چراغ پارکینگ هم تموم شد.
تاریک،باد کولر در ضمیمه،تازه دارم زندگی میکنم.


No comments:

Post a Comment